۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

محمود، استعفا بده برو!

سید ابراهیم نبوی: آقای محمود احمدی نژاد! می گویند در روزگار قدیم که دستگاههای ماشین حروفچینی فلزی بود، حروف م. و ل. در روسیه کمونیستی معمولا زودتر از سایر حروف سائیده می شد، علتش این بود که نوشتن واژه مارکسیسم لنینیسم(م.ل.) آنقدر رایج بود که دولت و نویسندگان و مخالفان از حروف م.ل. به جای واژه مارکسیسم لنینیسم استفاده می کردند و کثرت استعمال م.ل. باعث خرابی ماشین های تحریری می شد که دائما این واژه منحوس را تکرار می کردند. می گویم واژه منحوس و این ناشی از هیستری ضد چپ من نیست، چون من به سوسیال دموکراسی اعتقاد دارم و آنچه مرا به خشم می آورد، سویه دیکتاتوری لنینیستی است، نه سویه سوسیالیستی. مردم شوروی هرچه بدبختی می کشیدند از همین میم و لام بود، از آن فقر ملی که همه جا بود تا آن نکبت سازمان امنیت کمونیستی تا آن حزب لعنتی کمونیست شوروی تا آن ارتش سرخ لعنتی و به همین دلیل بود که میم و لام برای بخش وسیعی از مردم نفرت انگیز بود. وقتی چهار سال قبل شروع کردم به طنزنوشتن درباره تو، دائما مجبور بودم کلمه احمدی نژاد را تکرار کنم، به همین دلیل ناخودآگاه تو را خلاصه کردم. وقتی می نوشتم ا.ن. همه می فهمیدند که منظور توئی کعبه و بتخانه بهانه است، اما در این میان برخی خرده گرفتند که چرا به او توهین می کنی؟ نوشتم کوتوله سیاسی، بعضی از دوستان خوشبین نوشتند چرا از قدش ایراد می گیری؟ بالاخره من و خوانندگان مودب به همان واژه ها قناعت کردیم و در این حد چهار سال را گذراندیم، اما حالا جالب است. همان مودب ترین ها چنان از تو خشمگین و عصبانی اند که با ا.ن. هم رضایت نمی دهند و در بهترین حالت مشنگ خطابت می کنند. سابقه ندارد این حجم صمیمانه جوک ساختن و شعارهای مفرح توهین آمیز به مثلا رئیس جمهور یک کشور که مردم در خیابان و بیابان و کوچه و داخل و خارج نثار یک مقام رسمی کنند. خودت فکر کردی که چه شده است که این ملت اینقدر از تو عصبانی و خشمگین هستند؟ فکر کرده ای چرا این مردمی که اگر یک ماشین نیروی انتظامی می دیدند، همه از ترس فرار می کردند، اینقدر عصبانی و پرانگیزه اند که حتی وقتی می دانند دستور تیر صادر شده، سه میلون نفرشان در تهران به خیابان می آیند و بعد از کشته شدن 360 نفر و زندانی شدن دو هزار نفر و کتک خوردن دهها هزار نفر از مردم کشور، حاضرند با همان انگیزه ای که در مقابل دشمنی مثل صدام حسین جنگیدند، در مقابل تو و دولت ات بایستند و تا ته دعوا بروند؟ می دانی چنین انرژی و انگیزه ای در ایران بی سابقه است؟ یک کودتای 28 مرداد شد، ساعت نه صبح کودتا کردند، یک روز بعد تمام شد. نه تعداد کشته ها به اندازه حالا بود، نه شعبان بی مخ ها و فاطمه اره هایی که طرفداران مصدق را می زدند، به اندازه شعبان بی مخ های تو و نیروی انتظامی و پلیس ضد شورش بودند. حتی کودتای رضا شاه هم یک روز با مقاومت روبرو نشد. صد تا را گرفتند و تمام شد. نه چنین بیرحمی کردند و نه مردم عین خیال شان بود. بگذار برایت بگویم که حتی در روز سی خرداد هم رجوی خائن وقتی فاز نظامی را اعلام کرد، هوادارانش یک هفته هم نتوانستند مقاومت کنند و اصلا قضیه یک موج عمیق اجتماعی نبود. تو چه کردی که این ملت حاضر نیست به هیچ قیمتی باور کند که چهار سال باید وجود تو را تحمل کند؟ آقای خامنه ای گفته بود که جنبش سبز کاریکاتور انقلاب است، به نظرم ایشان چون کسی جرات ندارد کاریکاتورشان را بکشد، مدتی است کاریکاتور ندیده، یا انقلاب را فراموش کرده یا نمی داند کاریکاتور چیست. من هر دو را خوب می شناسم، اولا که متاسفانه از مرداد 1356 که انقلابیون به سیب زمینی می گفتند " دیب دمینی" من نوزده ساله وسط خیابان های شهر ولو بودم و درگیر انقلاب و ثانیا مهم ترین کار تحقیقی زندگی ام در مورد انقلاب ایران است. باور کن اگر این انرژی که جنبش سبز علیه تو و حامیانت دارند، در مردم انقلابی سال 1357 بود، انقلابی که دی ماه 56 جدی شده بود، تا خرداد 57 کلک شاه را کنده بود. یک سال طول کشید تا ماشین این ملت به راه افتاد و وقتی راه افتاد، دیگر راه افتاده بود. شما چه می دانید انقلاب و خشم مردم چه کوفتی است؟ نه آقای خامنه ای انقلاب دیده است، نه تو. ملت هم البته اکثرا انقلاب ندیدند، وگرنه شاید اینقدر میل به نزدیک شدن به انقلاب و انقلابیگری را نداشتند. انقلاب، حاصل نادانی رهبران یک کشور است و به علت موقع نشناسی و سهل انگاری آنان رخ می دهد. و اتفاقا تو و آقای خامنه ای و سیستم امنیتی و پلیسی تان دارید تابع النعل بالنعل همان راهی را می روید که شاه رفت. انقلاب وقتی توده ای می شود که شعارش از " زندانی سیاسی آزاد باید گردد" تبدیل می شود به " مجتبی بمیری رهبری رو نبینی" لابد فکر می کنی این شعار دست ساز است، یعنی مثلا یک گروه روشنفکر و تحلیل گر آن را ساخته اند، نه، اصلا این طور نیست. مردم خونی شده اند. مردم فرزندشان را از دست داده اند، وگرنه شعاری مثل " می کشم آنکه برادرم کشت" شعار جنبش سبز نیست، این یک واکنش عصبی و انقلابی است که توسط مردمی که جلوی چشم شان قتل صورت می گیرد داده می شود. محمود احمدی نژاد! تو از خط قرمز رد شدی. آقای خامنه ای و تو مسوول خون حداقل 360 نفری هستید که یا با گلوله و یا با شکنجه کشته شده اند. به همین دلیل است که می خواهم بگویم که بدانی سر گنده زیر لحاف است. و این قصه سر دراز دارد. این نامه را به این امید دارم می نویسم که با جدیت بخوانی. مطمئنم می خوانی. حرفم را جدی بگیر، بیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد. نامه دیگری برای مجلس و آقای لاریجانی نوشته ام، او و هاشمی هنوز یک پلی را برای خراب نشدن باقی گذاشته اند و علیرغم رفتار غیرمنطقی آقای خامنه ای خوشبختانه علی لاریجانی مجلس را و خودش را هنوز نابود نکرده است و امیدوارم حداقل برای جلوگیری از فروپاشی کامل یا انقلاب کامل که هر دو به زیان منافع ملی ماست، آن راه را برود. تو اگر عقل بخرج بدهی باید قضیه را تمام کنی و یا استعفا کنی یا در مقابل مجلس درگیر نشوی، بگذار قضیه تمام شود. این طوری می توانی یک جوری لایی رد کنی و در یک معامله آینده با گذشته جلوی ادامه خشونت را بگیری. استعفا هم کار سختی نیست، فقط تصور کن که اگر بنا باشد مردم در مقابل تو بایستند، دیوانگی بشود، یا فقط دو روز کنترل از دست برود، خاندانت برباد می رود. من مطمئنم که تو آدم شجاعی نیستی، ممکن است قبلا فکر می کردی بلدی نقش پسر شجاع بابا را بازی کنی، ولی این مال وقتی بود که در دوره گذشته به آقای خاتمی گفته بودی، کاش شما هم بدون محافظ از خیابان های تهران رد می شدید و مردم را می دیدید، و وقتی انتخاب شدی، گفتی که با همان پژوی قدیمی ات سر کار خواهی رفت و از محافظ استفاده نخواهی کرد. در حالی که برای اولین بار یک رئیس جمهور در جمهوری اسلامی جرات نکرد فاصله کاخ ریاست جمهوری تا بهارستان را با وجود یکصد هزار نیروی پلیس و لباس شخصی و ضد شورش طی کند. دوستانت گفته اند که در گذشته هم هرگز نه یک بار جبهه رفته ای و نه در هیچ موقعیت خطرناکی قرار گرفتی. بزرگترین کربلایی که رفتی دانشگاه کلمبیا در نیویورک بود و بزرگترین جبهه ای که رفتی در سوئیس بود که مطمئنم به ماموران امنیتی آنها بیشتر اطمینان داشتی تا ماموران امنیتی خودت. آقای احمدی نژاد! روزی که گفتند احمدی نژاد با هلی کوپتر برای تحلیف رفته است، فهمیدم که تو دیگر حاضر نیستی خودت را در معرض خطر قرار بدهی. و اتفاقا مشکل هم از همین جا همیشه شروع می شود. افتخار بزرگ تو این بود که در منطقه سبز آمریکایی ها پیاده راه رفته ای و از تروریست ها و نیروهای آمریکایی نترسیدی، حالا پسر شجاع ما جرات ندارد در منطقه سبزی به اسم تهران با ده تا ماشین محافظ و صد هزار نیروی ضد شورش راه برود. این را بگیر و حساب چهار سال را بکن. حتما دلت را به این خوش کرده ای که این خس و خاشاک خسته می شوند و می روند و خانه می نشینند، اما، راه را اشتباه می روی. تو گربه را انداختی زیر شیروانی داغ و انتظار داری که پنجه به صورتت نکشد. در ساده ترین صورت دو هزار زندانی دست پلیس و قوه قضائیه است. تا وقتی اینها در زندان و دادگاهند، تو روی آرامش نخواهی دید، و با این صورتی که مرتضوی محاکمه می کند، فقط هشت سال دادگاه های صد نفری طول می کشد. می خواهی چه کنی؟ ول شان کنی یک مشکل داری و اگر ول شان نکنی هزار مشکل. آقای احمدی نژاد! تو یک پاسخ بزرگ را به همه ایرانیان و جهانیان بدهکاری، اگر واقعا مردم ایران تو را با 24 میلیون رای انتخاب کرده اند، دلیل این که مملکت دو ماه است حکومت نظامی است چیست؟ و چرا با گذشت دو ماه از انتخابات و کشته شدن 360 نفر و زندانی شدن قریب دو هزار نفر، هنوز اعتراض مردم ادامه دارد؟ چرا اگر واقعا انتخابات بدون تقلب برگزار شده، از میان هشت رئیس مجلس و هفت رئیس جمهور، فقط حداد عادل و آقای خامنه ای انتخابات را صحیح می دانند و سه رئیس جمهور سابق، نخست وزیر سابق و همه روسای شش مجلس گذشته انتخابات را مخدوش و دولت تو را نامشروع می دانند؟ چرا تمام خانواده رهبر سابق و بنیانگذار جمهوری اسلامی، تمام مراجع تقلید، بجز یکی از آنان، دولت دهم را نامشروع می دانند؟ اگر واقعا تو نماینده 24 میلیون ایرانی هستی، چرا یک تظاهرات آزاد برگزار نمی کنی و اجازه نمی دهی بدون حضور نیروی امنیتی و نیروی ضد شورش طرفداران تو و طرفداران میرحسین موسوی در همه کشور در دو مکان مجزا تظاهراتی در حمایت از کسی که به او رای داده اند، برگزار کنند؟ این چه ریاست جمهور 24 میلیونی است که جرات نمی کند به خیابان برود؟ اگر واقعا طرفداران تو فقط نیروهای ضدشورش و باتوم به دست ها و کلت به کمرهای لباس شخصی هستند، که با این وضع نمی توانی چهار سال حکومت کنی. آقای احمدی نژاد! حالا دیگر مردم جهان هم چهره دیگری از احمدی نژاد می شناسند، انقلابی را که می خواستی به جهان صادر کنی، با اجازه ات ما به گند کشیدیم، ایرانیانی بسیاری در سراسر جهان زندگی می کنند که تنها کلمه ای که به فارسی نوشته اند، نام میرحسین موسوی است. نسل اول و دوم و سوم مهاجرین ایرانی در سراسر جهان حالا دیگر به این افتخار می کنند که ملت ایران با شجاعت در مقابل دیکتاتوری به اسم محمود احمدی نژاد و رهبرش ایستاده اند. حالا دیگر در تمام جهان احمدی نژاد و حامیانش نه به عنوان دشمنان آمریکا و اسرائیل، بلکه به عنوان قاتلین مردم ایران شناخته می شوند. تعداد فیلمهایی که از کشتگان مظلوم ایرانی در جهان پخش شده از تصاویر بیست سال کشتگان لبنان و فلسطین هم بیشتر است. تو دیگر در هیچ کشوری که زیر سلطه نظامی و دیکتاتوری نباشد، امنیت نداری. حالا دیگر نه می توانی در نیویورک مهمانی بدهی، نه می توانی با مسلمانان هند و مالزی و اندونزی دیدار کنی، حتی آنها هم تو را به عنوان قاتل مسلمانان می شناسند. تنها دولتی که ممکن است با تو نزدیک شود، آمریکاست. تمام مسلمانان جهان لعن و نفرینت خواهند کرد. اگر طرف آمریکا نروی یک بدبختی داری و اگر با آمریکا کنار بیایی هزار بدبختی. آقای احمدی نژاد! سالی که در پیش رو داری سال سختی است. نه می توانی به سفر بروی، نه می توانی پا به دانشگاه بگذاری، نه می توانی به سفر استانی بروی و خودت هم می دانی که بدون نفت صد و پنجاه دلاری و بدون وجود بوش در کاخ سفید، دیگر نه می توانی پول به طرفداران نامه نویس بدهی و نه باج به حماس و حزب الله. از سوی دیگر مجلس نیز دستت را خوانده است، اگر در دولت قبلی دوازده وزیرت برکنار شد، در همین سال بزحمت بتوانی دولتی همراه پیدا کنی که بتواند رای اعتماد همین مجلس را بگیرد. بالاخره این مجلس هم وکلایش باید به میان مردم بروند. موجودات حقیر و خودفروشی مثل کوچک زاده که اگر به عنوان لباس شخصی ویژه در مجلس سایر نمایندگان را کتک نزند، فقط به درد مشاورت خودت می خورد، را کنار بگذار. کابینه تو از این مجلس هم رای اعتماد نخواهد گرفت و بعید نمی دانم که مجلس هشتم افتخار تصویب لایحه عدم کفایت سیاسی تو را از دست بدهد. اگر بنا باشد یک مصداق روشن و مشخص برای عدم کفایت سیاسی پیدا شود، توئی. دور قبل که با شکلات و شیرینی شروع کردی و با وعده نفت و سفره و مدیریت جهان آمدی، چنان شد که مردم وقتی دوره ات تمام می شد، همه جشن گرفته بودند، حالا که در دو ماه 360 کشته مخالفت های سیاسی، 160 کشته سوانح هوایی و 115 اعدام در دو ماه، فقط آغاز بهار تست، با این بهار، می خواهی زمستان را چه کنی؟ محمود خان! دولت تو، و نه قوه قضائیه، مسوول کشتن مردم است. رهبری فرمان تیر داد و نیروی انتظامی تحت امر تو آدمهایی را با شکنجه به شهادت رساندند. مجلس رسما اعلام کرده که فرمانده پلیس تو مسوول جنایات کهریزک است. حالا می خواهی چه شعاری بدهی؟ می خواهی به جهانیان چه بگوئی؟ می خواهی از کشتار در کجا انتقاد کنی؟ می خواهی از آزادی در کجا دفاع کنی؟ می خواهی بگویی پیرو کدام خمینی هستی که همه نورچشمی هایش را آواره و زندانی کرده ای؟ می خواهی بگویی طرفدار کدام پابرهنه ای هستی که فقیر تر و بدبخت تر نشده است؟ کدام دولت مستکبر در دو ماه گذشته بیش از دولت تو آدم کشته است؟ اسرائیل؟ آمریکا؟ سودان؟ چین؟ ذهنت را خسته نکن. هیچ دولتی و هیچ گروه جنایتکاری چنین نکرده است که شما در این دو ماه کردید. ولی می دانی مساله چیست؟ بسیار تر از بسیار ایرانیانی را می شناسم که تا پیش از این فکر می کردند اگر تو بیایی از کشور بیرون خواهند آمد یا هرگز به ایران بازنخواهند گشت، اما هر روز یکی شان از من خداحافظی می کند و خبر رسیدنش به ایران را می دهد یا از ایران یکی تماس می گیرد و می گوید به هیچ رو حاضر نیست، حضورش را در این لحظه های تاریخی جنبش سبز و بزرگ ایران از دست بدهد. ایرانیان امروز نترس و شجاع و بی باک ایستاده اند تا نگذارند چهار سال دیگر از تاریخ را با حضور احمدی نژاد بنویسند. آقای احمدی نژاد! جوان تر که بودم پیری از پیران قوم، فلسفه تاریخ را برایم چنین می گفت که نادرشاه دو هفت سال حکومت کرد، هفت سالی را به مردم داری و مردم دوستی و هفت سالی را به جنایت و مردم کشی، به نظر می رسد هفت سال دوم نادر را آغاز کرده ای. گفتن این کلام دشوار است و دیدنش دشوارتر که مردمان کشورم در ترس و وحشت روزگار می گذرانند و جز تن شان هیچ سلاحی برای جنگیدن ندارند، اما این وضعی است که تو و آقای خامنه ای انتخاب کردید. تو حاضر نشدی بپذیری که مردم تو را نمی خواهند، و رهبر نظام حاضر نشد بپذیرد که رئیس جمهوری که مردم می خواهند، و او نمی خواهد، بر صندلی قدرت بنشیند. فاجعه همیشه از همین جا آغاز می شود. محمود! تو یک راه برای بازگشت داری. هنوز این راه بسته نیست. کسی نمی تواند تو را مجبور کند که رئیس جمهور باشی. از میان شورش و کشتار، یا فروپاشی حکومت، که سرنوشت محتوم وضع کنونی است، راه سومی را انتخاب کن. این راه به صلاح همه است، اگر تا یک ماه قبل فکر می کردی با کشته شدن بیست نفر و زندانی شدن پنجاه نفر و اعدام ده نفر همه چیز تمام می شود و چهار سال دیگر می توانی به بازی کودکانه ات ادامه دهی، حالا دیگر آن سبو بشکسته و آن پیمانه ریخته است. کشته ها بسیار شدند و مردم ناآرام تر. مردم خشمگین تر و پر انگیزه ترند، راستش را بخواهی هیچ راهی برای بازگشت و تعادل باقی نگذاشتی و کسی که بحران می سازد، عاقبت در همان بحران می سوزد. واقعا چه ارزشی دارد که یک دولت دیکتاتور را اداره کنی؟ چه منزلتی دارد که مردم تصویر یک جنایتکار از تو داشته باشند؟ اگر فکر می کنی که این دولت به دولت امام زمان وصل می شود، اشتباه می کنی، لابد مراجع تقلید بهتر از تو می دانند آقای تو و آنها کی ظهور می کند. یادت نرود که جای هیچ افتخار و بزرگی برای خودت باقی نگذاشتی، نبودی، بی دلیل به جایی آمدی که بزرگتر از خودت بود و حالا می توانی بروی و ننگ بزرگتری را با یک انتخاب بهتر از بین ببری. نمی خواهم تصور کنم که تو در فاصله ای کوتاه با نابودی خودت و یک کشور و کشته شدن مردمی بسیار، نیاز به یک مشورت نداشته باشی. سالی دیگر خواهد رسید و همه ما این روزها را چون خاطره و خطری غریب خواهیم دید و تو بی هیچ افتخار و خدمتی خواهی رفت. هنوز یک راه باقی است. انتخابش کن. نوزدهم مرداد 1388 منبع: سایت جنبش راه سبز (جرس)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر